sarinasarina، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

درباره ی دخترم

برگشت به کار

1393/4/23 16:42
نویسنده : تکتم
205 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان.

ماه رمضون هم به نیمه رسید و خداروشکر تونستم امسال روزه بگیرم .

دیروز با آقای مقدسی صحبت کردم  ولی متاسغانه خبری از حقوق ثابت نبود ولی قول یک اضافه حقوق و بهم داد امروز هم به بابایی گفتم با مامان و باباش صحبت کنه تو رو بزارم پیششون وبرگردم به کارم هر چی فکر میکنم به مهد دلم راضی  نمیشه مامانم حداقل دلم خوشه اونجا با بابا بزرگت اختی وبهتر ازاینه که تو مهد به زور دیفن و استامینفون بخوابوننت نمیدونم کار درستی یا غلط ولی احساس میکنم اینجوری وست یه تنوعی هم میشه هم تو هم من که تو این شهرستان کوچیک و مسخره دارم خفه میشم.

این روزا خیلی بازیگوش شدی دخملی من البته یه کمم لجباز شدی و حرف باید حرف خودت باشه یه کوچولو هم میتونی صحبت کنی ولی بعضی وقتها واقعا متوجه نمیشم چی میخوای.

عاشق حیواناتی البته از دور مثل خودم چندشت میشه بهشون دست بزنی . عاشق اب بازی و حموم کردن البته بدون شستن سر ...هفته پیش رفتیم آتلیه عکاسمون عوض شده چندتا عکس جدید ازت گرفتم میذارم تو وبلاگت اینجوری که تو الان میای سیستم روشن میکنی و مینشینی پشت مانیتور و با دستهای کوچولوت تند تند صفحه کلید وموس وفشا میدی فک کنم تا دوسال دیگه خودت بیای به وبلاگت سر بزنی

از این حرفها که بگزریم یه کم دلهره دارم هم از اینکه امشب قبول نکنن تو رو صبح تا ظهر نگه دارن هم از اینکه میتونم چشمامو رو خیلی کارو گوشامو رو خیلی حرفها ببندم یانه؟؟؟میتونم مثل بقیه منم یه کم بیخال باشم یانه؟؟؟میتونم هر حرفی رو دوپهلو فرض نکنم وبا خودم حلاجی نکنم و بهش فکر نکنم یانه؟امیدوارم خدا کمکم کنه تا بتونم یه کم کمتر برنجم و زیاد به حرف و حدیث های دور و برم بها ندم.

اگر امشب درست پیش بره از شنبه میرم سر کار .

پسندها (3)

نظرات (0)